بنام خداوند جان آفرین   حکیم سخن در زبان آفرین















معرفی گویش شهر  وزوان





در این سایت سعی بر آن است تا در چند زمینه به بررسی گویش و زبان مردم وزوان ، میمه ، ازان ، زیاد آباد ،ونداده ، خسروآباد ، جوشقان ، کامو خصوصا و قهرود ، برزک ، ازوار، وقسمتی ازحوالی کاشان ، گویشهای مرکزی ایران ، وحتی فراتر  که تقریبا از یک گویش خاص پیروی می کنند  بطور تحلیلی ( analitic) و مقابله ای (contrastive) پرداخته شود .امید است این سایت همراه با لینک های ارائه شده ، بتواند دانش خوبی برای تحقیق زبان شناسان و محققین زبان در سراسر ایران قرار گیرد  و دراین جا به خاطر شناختی که از گویش زادگاه خودم داشتم آن را مبنا قرار داده و در آینده سعی می شود مقایسه ای هم با لهجه های(dialects) مختلف حوالی آن داشته باشم . با امید به همکاری دوستان و همشهریان در اطراف و اکناف این مرزوبوم .
لازم به ذکر است که این سایت به هیچ گروه یا دسته سیاسی خاصی وابسته نیست ، وصرفا درجهت اعتلای زبان فعالیت می کند .



برای افزودن هرگونه مطلب یا نظر خاصی اینجا را کلیک کنید و در قسمت نظرات مطالب خود را بگنجانید
و یا به آدرس         vazvangooyesh@yahoo.com     ارسال نمایید تا بنام خودتان درج نماییم .
                    
 
همچنین برای مشاهده نظرات ارائه شده و افزودن نظرجدید       اینجا     را کلیک کنید .

حتما شنیده اید که زبان مرز و بوم نمی شناسد و حصارهای محکم را براحتی شکسته و از آن عبور می کند . همچنین نمی توان آن را به قوم خاصی اختصاص داد . زیرا یک زبان می تواند اقوام مختلفی را تحت پوشش قرار دهد و روز بروز بر دامنه و قلمرو خود بیفزاید . هیچکس به یقین نمی داند نام این گویش چیست یا به کدام گویش وابسته است عده ای می گویند گویش ما تاتی است و عده ای پهلوی میانه و زرتشتی ( گبری ) ، گویشی که میانه ایران را تحت قلمرو خود قرار داده و مدتی است مورد بی مهری قرار گرفته است .گویشی که واژه هایش فارسی اصیل بوده و از آسیب و تاثیر تازیان درامان مانده است . و اگر دیر بجنبیم اثری از آن باقی نخواهد ماند .این سایت برای معرفی و شناساندن گویش و فرهنگ مردم وزوان راه اندازی شده است ، اما این نه بدان معناست که اختصاص به این شهرداشته باشد ، زیرا محلات اطراف نیز همین گویش را بکار می برند و قرابت و نزدیکی خاصی با آن دارند . تلاش من برای بازیابی فرهنگ فراموش شده خویش است . گویش بیان شده در این سایت فقط مختص وزوان نیست ، بلکه تمامی منطقه، ازجمله  میمه ، ازان ، ونداده ، زیاد آباد ، جوشقان ، قمصر ، کامو ، از یک سو و از سوی دیگر گویشهای  مرکزی ایران را در بر گرفته ، و حتی فراتر رفته و بعضی از واژگانش  گویش های جنوب و شمال را هم تحت تاثیر قرار داده و یا از آنها تاثیر پذیرفته است  . اما محوریت و تمرکز آن همان گویش پهلوی میانه ، زرتشتی یا تاتی می باشد که مشترک این مناطق است ، اما از آنجا که اشراف بنده بیشتر به زبان مادری خودم می باشد و تبحر من در لهجه و گویش محل خودم می باشد ، آن را گویش وزوان نام نهاده ام  از همین جا دست نیاز بسوی عزیزان و فرهنگ دوستان در کل مناطق تحت پوشش این گویش و منطقه میمه دراز می کنم و از آنها می خواهم تا در هرچه پربار کردن مطالب ، بنده را یاری نمایند .   و از آنجا که فرهنگ هر ملتی از زبان آن ملت بر می خیزد و زبان هر روز در حال تغییر و تحول است ،همتی باید تا از نابودی و اضمحلال این زبان جلوگیری کرده و در جهت اعتلای آن در حد ممکن کوشش نماییم ، در این راه منتظر یاری دوستان و هم وطنان فرهنگ دوست می باشم .



موضوعات مورد بررسی در این گویش :




 1 -   فرهنگ لغات :  (vocabulary)
 که شامل لغات و کلمات متداول و رایج در این زبان می باشد . خیلی از کلمات به مرور زمان از بین رفته و دیگر مصطلح نمی باشد . برای زنده نگه داشتن آن ها سعی بر آن شده است تا در حد امکان از آنها حفاظت و نگهداری شود و همانطور که در گذشته رایج بوده است نیز در قالب جملاتی ارایه گردد
،سعی شده است بعد از هر واژه مثالی ساده هم آورده شود و قالب جملات آنگونه ساده بیان شود که حتی کسانی که تمایل به یادگیری این گویش دارند نیز می توانند به راحتی آن را بیاموزند .

 

2-   ضرب المثل ها : (proverbs)
 
جملات و ضرب المثل های رایج در این زبان اگر چه به مرور زمان و به فراخور حال خودش بیان گردیده اند . ولی شاید امروزه خیلی از آن ها فراموش گردیده و یا دستخوش تحول شده باشند لیکن سعی بر آن بوده تا در حد امکان بسیاری از آن ها جمع آوری و ارایه گردد .


3- ساختار زبان :(construction)
 
یا همان دستور  حاکم بر زبان که الگوها و جملات را در قالب ها و نظم و ترتیب خاص خود به نمایش می گذارد . در این بخش سعی شده تا حتی الامکان دستور حاکم بر این زبان همراه با الگوهای جمله  بیان گردد تا بطور ملموسی زبان قابلیت ساختار محوری خود را به نمایش گذارد و پویایی و جذابیت خود را نشان دهد .


4-  جملات محاوره و معمول (colloquial & slang)  :
بعضی جملات را مردم بی سواد و کوچه و بازار طوری بیان می کنند که شاید برای خیلی ها خوش آیند نباشد ،چنین زبانی را عوام پسندانه می گویند وشاید از استاندار نیز خارج باشد .  شایسته هم آن است که زبان عوام در نظر گرفته شود و به عنوان زبان معیار تلقی گردد .شاید در بین آنها جملاتی یافت شود که  معمولا برای افراد باسواد شاید خوش آیند نباشد  ، زیرا این نوع گویش خاص افراد کوچه و بازار است . در اینجا نیز سعی شده است حتی جملاتی که بیشتر مردم از روی تمسخر و بذله گویی نیزادا می کنند ، در قالب خاص خود آورده شود .


5-صوت شناسی (phonology)
 
شاید هر کس این زبان را بشنود خیلی برایش غریب جلوه کند و از فهم واژگان یا جملات رایج در آن عاجز باشد اما حقیقت آن است که بسیاری از واژه هااز ریشه فارسی استفاده کرده اند و بر حسب منطقه جغرافیایی و نوع رفتار مردم با زبان آن را از لحاظ گفتاری دستخوش تحول قرار داده اند . اهل زبان کلمه ای را شنیده اند و به خاطر خیلی عوامل محیطی ممکن است  نتوانسته اند
آن را  به گویش در آورند ، لذا آن را با اصوات دلخواه خود تغییر داده اند و واژه ای کاملا جدا ساخته اند که با واژه اصلی تفاوتی فاحش دارد .  این زبان نیز از این تحول مصون نمانده است ، ودرطی سالها دستخوش چنین تحولاتی گردیده است .

 در این بخش سعی شده تا همراه با مثال ، واژگانی که شاید زمانی فارسی بوده است و  بخش یا قسمتی از آن تغییر کرده است بیان گردد









 







کلام نخست : درزبان زشت و زیبا بسیار نهفته است . خوب و بد را شخصیت ما میسازدودرقالب کلمات و جملات زبانی به دیگران می شناساند .

مسلم آنست که اهل زبان بدنبال بدها نیستند . بلکه ارائه نقطه نظرات ، چه خوب و چه بد ، باید در قالب کلمات بیان گردد . واین گناه زبان نیست که شاید کلماتی را که بنا به دلائلی به طبع ما سازگار نباشد رادر آن می یابیم و به اهل آن زبان نسبت داده و  شخصیت کاربران آن گویش را به باد نیشخند و استهزا بکشانیم . امید است با داشتن متانت نفس بتوانیم از فرهنگ عامه خویش حفاظت کنیم و مانند زنبور عسل بدنبال زیبایی های آن زبان بگردیم و آن را در قالب عسل به دیگران ارائه دهیم و کامشان را شیرین سازیم . پیشینیان ما رفتند و آن چه برای ما برجا گذاشتند میراثی است که شب و روز با آن ارائه مطلب می کنیم . خوب و بد آن را به جان خریده ایم و فرزندانمان را آموخته ایم تا با آن تکلم کنند و از شیرینی زبانشان حظ وافر برده ایم . آیا حیف نیست که آن را به باد تمسخر و استهزا بگیریم و به دیگران هم اجازه دهیم تا درمورد ما اینگونه قضاوت کنند ؟ کمی بیندیشیم و ببینیم با میراث ارزشمندمان چگونه باید با متانت و احترام رفتار کنیم . و با بی حوصلگی های عجولانه آن را به باد ندهیم .با امید موفقیت و بهروزی برای همه دوستان، همشهریان ، و فرهنگیان همکار .

  سعی شده است که واژه ها بصورت الفبا آورده شود تا  اهل زبان و دوست داران آن  بتوانند راحت تر  به مطلب خود برسند .

تاکید مجدد: باز باید عرض کنم که منظور از جمع آوری این مطالب هیچ گونه ایراد یا توهین به قشر یا گویش خاصی نمی باشد . هدف فقط زنده نگاه داشتن گویش است و اگر کسی کلمه ای را ناخوشایند دید ، این بدان معنا نیست که منظور کوبیدن یا خفیف کردن کاربران آن گویش است .

 

تاریخچه :

آنچه تحقیق کردم مدرک مستدلی که همراه با مثال از این گویش نام برده باشد و وابستگی آن را به زبان خاصی نشان دهد نیافتم . عده ای آن را  وابسته به گویشهای مرکزی ایران می دانند و عده دیگر آن را شاخه ای از زبان پهلوی و زرتشتی و پارسی میانه قلمداد می کنند . هنوز مدرک مستدلی که نشاندهنده وابستگی این زبان را به گویش خاصی نشان دهد دیده نشده است و آنچه ادعا می شود نقل قول هایی است که در میان عوام وجود دارد ،  اما باز صحت همه اینها مورد بحث می باشد ، و جای سوال دارد . امید است با بررسی و تحقیق از طریق زبانشناسی تاریخی بتوان ماخذ و منشاء این گویش را شناخت .

آنچه من در این جا جمع آوری کرده ام شاید حاصل چندسال تلاش باشد که روز بروز سعی بر گرد آوری واژه های فراموش شده ویا اکنون رایج نموده ام و امید است دوستان و اهل این گویش بجای خرده گیری بر آن سعی کنند تا با افزودن آنچه در توان و درک اینجانب نبوده است در نجات زبان و فرهنگ خویش از نابودی و اضمحلال تلاش کنند و از یاریشان بنده را بی نصیب نگذارند .



موقعیت محل : برگرفته از  ویکی پدیا


شهر وزوان به فتح «واو» اول، در ۱۰۰ کیلومتری شمال شهر اصفهان در مسیر جاده ارتباطی اصفهان-تهران قرار دارد. از لحاظ تقسیمات کشوری تابع شهرستان شاهین شهر و میمه‌است و به فاصله ۳ کیلومتری مرکز بخش که شهر میمه‌است واقع شده‌است. شهر وزوان ، از شمال به شهر میمه، از جنوب به روستای ونداده، از جنوب غرب به روستای قاسم آباد و از سمت شمال غرب به روستای زیاد آباد و جاده اصلی روستاهای حسن رباط، لوشاب و لای بید محدود می‌گردد. وزوان در دشتی نیمه هموار در میانه دشت جلگه‌ای میمه واقع شده و ارتفاع آن از سطح دریا حدوداً ۲۰۰۰متر می‌باشد. موقعیت جغرافیای شهر موجب شده که این شهر دارای تابستان‌های گرم و خشک و زمستان‌های سرد و خشک باشد.

گذشته وزوان

وجه تسمیه:

نام وَزوان در زبان محلی مردم شهر، «وَجگون» یا «وَژگون» و در گویش مردم شهرها و روستاهای اطراف «وجون» و «وَژون» خوانده می‌شود. این که منشأ این تسمیه از کجا است با تعابیر گوناگون بیان شده که قابل توجه‌است. ۱- عباسعلی پاکزاد در صفحه ۱۳ پایان نامه دوره کارشناسی خود که پیرامون اوضاع اقتصادی روستای وزوان در سال ۱۳۵۲ نوشته شده، معتقد است که حرف «ج» در نام شهر وَزوان به «ز» بدل شده و پسوند «گون» که به معنی شهرک و قصبه و پسوند مکان می‌باشد در گذر زمان به «وان» مبدل شده. و در کل این نام را به معنی شهر «وَز» یا شهر «وَج» می‌شناسد که با توجه به استعمال «وَز» و «وَج» در معنای روشنایی در فارسی میانه و پهلوی می‌توان گفت که شاید این شهر به شهر روشنایی مشهور بوده باشد که چنین عقیده‌ای با توجه به نام قسمت غربی شهر که محل ابتدایی شهر بوده و ده سپید نامیده می‌شده، چندان دور از ذهن نیست. ۲- عده‌ای از مردم محل و سالخوردگان بر این عقیده‌اند که در پی زلزله سال ۱۲۶۰ در منطقه، این شهر تخریب و واژگون گردیده و به «واژگون» یا «وَژگون» مشهور گردیده که در سال‌های اخیر بیشتر روی این اعتقاد تکیه شده و همه جا از این اعتقاد برای وجه تسمیه وزوان استفاده می‌شود. ۳- عده‌ای معتقدند که نام این شهر در ابتدا وَرزان بوده و وجه تسمیه آن را از کشاورز بودن اکثر مردم شهر ناشی می‌دانند که به همان نحوی که قابل انکار نیست چندان قابل پذیرش هم نیست. ۴- دکتر زاهدی در پایان نامه دکتری زمین شناسی خود، وجه تسمیه شهر را رویش گیاه لاله واژگون در منطقه وزوان می‌داند که در حال حاضر چنین چیزی قابل بررسی و تأیید نیست.

۱- قنات بزرگ وزوان

این قنات در قسمت شمالی شهر وزوان و قسمت جنوبی شهر میمه واقع گردیده و شاید تنها اثری است که با وجود سد ۲۵۰۰ تا ۳۰۰ ساله خود می‌تواند گویای قدمت سکونت در وزوان باشد.

۲- قلعه گبرها (زردشتیان) یا قلعه حنبل

در قسمت شمال شرقی شهر وزوان و در میان زمینهای کشاورزی شهر، تپه‌ای قرار دارد که به عقیده عده‌ای از قدما محل اسکان زردشتیان بوده و بعدها و به دلایل نامعلوم نخریب گردیده و ساکنان آن در اطراف قلعه به ساخت و ساز پرداخته و قلعه را که به صورت تپه‌ای مخروبه در آمده بوده ترک کرده‌اند. این تپه که لامتن انگلیسی در گذر از شهر وزوان مخروبه‌های آن را دیده بوده و بر تخریب آن حسرت خورده، تا سی چهل سال پیش هم هنوز دارای آثاری که نمایان گر سابقه تاریخی آن باشد بوده، مورد بی مهری قرار گرفته است.

3- قلعه اعظمی ها

تنها قلعه پا برجا در شهر وزوان که قدمتی یکصدوپنجاه ساله دارد و از بدو ساخت، محل سکونت خوانین شهر بوده، به قلعه اعظمی‌ها موسوم است که حدود 140 سال قبل توسط میرزا رضا قلی از نوادگان خانعلی به منظور مقابله با ناامنی ایجاد شده پس از مرگ ناصرالدین شاه ساخته شد این بنا که برج و باروی آن تاریخ خود را به رخ هر بیننده‌ای می‌کشد، درونی متفاوت دارد و ساختمان‌های درونی آن به سبک معماری جدید بنا شده و در سال‌های اخیر و با شسته شدن کنگره‌های گلی و خشتی دیوارها و برج‌ها،و به علت بی توجهی و عدم همکاری مسئولین شهری توسط ساکنین امروزی به طور غیر اصولی مرمت شده که به هر حال از تخریب این بنای تاریخی پیشگیری کرده است.


4- مسجد جامع (مسجد جهانگیر)

مسجد جامع وزوان که در محله ده نو قرار دارد، بنا به روایت سالخوردگان شهر بنایی منحصر به فرد داشته و دارای شبستانی که گود تر از بقیه مسجد بوده و راهرو و باغچه‌ای زیبا بوده. بنای داخلی جز شبستان دارای مسجدی چهار طاقی با ستون‌های قطور و بوده که با تیرهای چوبی به هم متصل می‌شده. مسجد جامع در سال‌های ابتدایی انقلاب اسلامی، با بی توجهی مسئولین شهر تخریب و به سبکی جدید بنا گردید و گلدسته‌های بلند و گلی آن جای خود را به گنبدی با روکش استیل داده. بنای مسجد جامع وزوان شبیه به بنای مسجد جامع میمه بوده با این تفاوت که مسجد جامع وزوان گنبد نداشته و بنای تاریخی مسجد جامع تا حدودی هنوز به همان سبک پا برجاست. در حیاط مسجد درختی چند صد ساله وجود داشت که مردم آن را درخت دوازده امام می‌نامیده‌اند و زنان به آن دخیل بسته و نذر و نیاز می‌کرده‌اند تا حاجات خود را به واسطه این درخت از خداوند برآورده ببینند. درخت مذکور هم در همان ابتدای انقلاب به همراه درختی که در مسجد جامع میمه بود، قطع و سوزانده شد. که گذشته از همه بدی‌هایی که داشت، سهمی در بیان تاریخ و زندگی در شهر وزوان داشت که مورد بی مهری قرار گرفت. نقل می‌کنند که وقتی رضاخان جوزدانی یاغی معروف در منطقه شروع به آشوب و غارت اموال مردم می‌کند و از مردم تقاضای باج می‌کند مردم وزوان که تحمل جنایات او را نداشته‌اند به درخت دوازده امام پناه برده و شاخه‌ای از درخت زبان گنجشک مسجد جامع را به اردوی او می‌برند و در زیر دیگی از دیگ‌های غذای لشکریان رضاخان قرار می‌دهند. با سوختن شاخه درخت و تناول غذا، لشکریان رضاخان برای همیشه از منطقه می‌روند.

5-حمام تاریخی شهر وزوان که متاسفانه با اقدام نابخردانه و فاجعه بار عده ای تخریب و به جای ان میدان ساخته شد!

6- حسینیه تعزیه خوانی

این بنا که در گویش محل به «حَسِینیَه» موسوم است. در قدیم مربع شکل و دارای چهار صفه در اصلاع خود بوده و محوطه وسط آن فاقد سقف بوده. عباسعلی پاکزاد در زیر نویس صفحه ۱۷۳ پایان نامه خود طرح آن را شبیه به بازار کوچک ارامنه در جلفای اصفهان می‌داند. در قدیم و در سال‌هایی که ایام حرم با فصول گرم سال همراه بوده در این مکان تکیه بسته می‌شده و شب‌ها بساط روضه خوانی برقرار بوده و مرثیه خوانی و زنجیر زنی در آن برگزار می‌گردیده. و هر فرقه از مردم شهر در صفه‌ای از حسینیه نشیمن داشته‌اند و چه بسا گاه بر سر تصاحب جای بهتر دعواهایی نیز صورت می‌گرفته. در سال‌های بعد از انقلاب تنها مراسم شبیه خوانی در این محل برگزار می‌گردد و بنای ان نیز در سال‌های اخیر تخریب گردیده و تنها سر درب ورودی آن هنوز به همان سبک قدیم باقی ماند


دسته بندی گویش های مرکزی ایران 

این گویش ها به شش دسته عمده تقسیم می شوند.که چهاردسته آنها چهارجهت جغرافیایی و دو دسته نیز بدلیل شباهت به این گویشها با آنها در یک گروه قرار می گیرند[۷]:

  • گویش های جنوب غربی:گویش های جنوب غربی گویش هایی هستند که در اصفهان و نواحی مجاور آن رواج دارند.از این گویش ها میتوان به کفرونی, گزی, سده ای, ورزنه ای و گویش کلیمیان اصفهان اشاره نمود.
  • گویش های جنوب شرقی:در این دسته گویش های قدیم یزد و کرمان که اکنون تنها توسط زرتشتیان و کلیمیان این شهر صحبت می شوند و به گویش بهدینی و دری یا گبری نیز شهرت دارند نیز جای دارند.سایر گویش های این دسته شامل گویش نائینی, گویش انارکی, گویش اردستانی و گویش زفره ای می شود.
  • گویش های کویری: در منطقه ای درشرق ایران میان محل تلاقی دوکویر اصلی قرار دارند و میان خراسان و اصفهان واقع شده اند.این دسته شامل گویش های خوری و فروی و مهرجانی می باشد.
  • گویش های تفرش: که در ناحیه ای در شرق همدان و جنوب ساوه رواج دارند و شامل گویش وفسی, گویش تفرشی, آشتیانی, کهکی, آمره ای, ویدری و الویری می گردد.




اشعار بابا طاهر همدانی و واژه های مشترک وزوان


بوره ای روی تو باغ و بهارم      خیالت مونس شبهای تارم

خدا ذونه که در دنیای فانی      بغیر عشق تو کاری ندارم


غمم غم بی و همراز دلم غم                    غمم هم صحبت وهمراز و همدم

غمم مهله که مو تنها نشینم                     مریزا بارک الله مرحبا غم


خوشا آنان که پا از سر نذونند                میون شعله خشک و تر نذونند

کنشت و کعبه و بتخانه و دیر               سرایی خالی از دلبر نذونند


یکی برزیگری نالون دراین دشت              به چشم خون فشان آلاله می کشت

همی کشت و همی گفت ای دریغا           که باید کشتن و هشتن در این دشت


به صحرا بنگرم صحراته وینم                  به دریا بنگرم دریا ته وینم

به هرجا بنگرم کوه و در و دشت            نشون از قامت رعنا ته وینم

  

مو آن رندم که نامم بی قلندر
نه خون دیرم نه مون دیرم نه لنگر
چو روز آیه بگردم گرد گیتی
چو شو گرده به خشتی وانهم سر


ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده وینه دل کنه یاد
بساجم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گرده آزاد


خداوندا که بوشم با که بوشم
مژه پر اشک خونین تا که بوشم
همم کز در برانن سو ته آیم
تو کم از در برانی واکه بوشم


هزارت دل بغارت برده ویشه
هزارانت جگر خون کرده ویشه
هزاران داغ ویش از ویشم اشمر
هنی نشمرده از اشمرده ویشه


چه خوش بی مهربونی هر دوسر بی
که یک سر مهربونی دردسر بی
اگر مجنون دل شوریده ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بی



گزارش تخلف
بعدی