فرهنگ گذشته مردم وزوان


ازنظرات و پیشنهادات شما در مورد گویش زیبای محلی خودتان استقبال می کنیم . همچنین خاطرات و نظرات جالب و شنیدنی خودتان را در باره این گویش وگویشهای مرتبط در قسمت نظرات وبلاگ همین سایت بگنجانید و یا به آدرس     vazvangooyesh@yahoo.com   ارسال نمایید تا بنام خودتان درج نماییم . با این کار به معرفی گویش و فرهنگ خود وشناساندن آن به دیگران کمک کرده اید . و به غنای گویش محلی خود افزوده اید . با تشکر
همچنین برای ارسال نظرات خود در این سایت لطفا  اینجا    را کلیک کنید .




=======================================
طریقه تقسیم آب کشاورزی :

از آنجا که در قدیم مردم از تکنولوزی جدید بی بهره بودند ، از روشهای ابداعی خودشان در تقسیم آب استفاده می کردند . ابتدا براساس تعداد زمینهایی که یک نفر داشت سهم آب قرار می دادند و سهمیه آب را هم با مقیاسی به نام " حبه " اندازه گیری می کردند . مثلا اگر کسی یک جریب زمین داشت ، که درمقیاس محلی آن را " من " می گفتند وهنوز هم رایج است ( هر من برابر با 62 متر  مربع می باشد )، یک حبه هم آب به او تعلق می گرفت . روش اندازه گیری آن هم بدین قرار بود که طشتی از آب هنگام آبیاری در محل زمین قرار می دادند جام مسی مدرج شده  کوچکی را که در ته آن سوراخی قرار داشت در آن می گذاشتند ، آب کم کم از سوراخ به داخل جام می آمد و زمانی طول می کشید تا جام پر از آب شود . پر شدن یکبار جام  رامساوی با یک " سونه sune " می گفتند که آن واحد اندازه گیری " حبه " بود . بعد از سالیان دراز و براثر تجربه زیاد دانستند که یک حبه مساوی چند سونه است .
  البته این روش آبیاری همراه با اشکالاتی نیز بود . همانگونه که با گذشت زمان هنوز هم این اشکار بجای خود باقی است . زیرا زیاد یا کم بودن فشار آبی که زمین را سیراب می کرد باعث می شد که مقیاس بهم بخورد . یعنی اگر فشار آب کم بود ، زمینی که می بایست با دو " سونه " آبیاری شود  ، سه یا چهار " سونه " می شد . که آن هم اشکال از مقیاس نمی تواند باشد . زیرا بعدها این نقیصه را سعی کردند با جایگزین کردن ساعت بجای آن برطرف کنند که آن هم باز برطرف نشد . بعد ها فهمیدند که جریان آب همیشه باید یکسان باشد تا بتوان سهم هرکسی را از طریق در اختیار قرار دادن سهم آب ساعتی مشخص کرد . و این سیستم هنوز هم برقرار است . 



مشاغل مختلف قدیمی در محله وزوان


از آنجا که در قدیم هر شهر و دیاری دارای اقتصاد بسته بود و مردم در بین خودشان داد و ستد می کردند و بیشتر اقتصاد پایاپای رونق داشت . مردم اهالی نیز برای خودشان مشاغلی داشتند که بوسیله آن امرار معاش می کردند . که از جمله مشاغل در وزوان بدین قرار بود .

خشت زنی : معمولا چون مردم دارای درآمد ثابتی نبودند و داد و ستد در بین آنها از طریق پول انجام نمی گرفت ، اهالی مجبور بودند بیشتر کارها را خود انجام دهند و یا بیشتر کارها را اصطلاحا " مرد مردی " انجام می دادند و ان کمک به همدیگر بود ، بدین صورت که در ازای یک روز کار برای دیگری او هم یک روز به او در کارها کمک می کرد . و با این کار مجبور به پرداخت پولی نبودند . خشت زنی هم همین طور بود ولی از آنجا که کار طاقت فرسایی بود . بیشتر اهالی ترجیح می دادند آن را به افراد ورزیده و خبره دراین کار محول کنند . معمولا افرادی بودند که روزی هزار یا بیشتر خشت می زدند و به آنها استاد خشت مال می گفتند .


کلاه مالی : این کار با ورز دادن پشم بر روی تخته صافی انجام می شد و بعد از ورز دادن و پیچاندن آن ، قالب چوبی به اندازه های مختلف داشتند که پشم مالیده شده و ورز داده شده را که بصورت نمد نازکی بود درون قالب قرار می دادند و آن را بصورت کلاه در می آوردند . معمولا از پشم های رنگین برای زینت کلاه استفاده می کردند . تا آنجا که به یاد دارم افراد کمی درشغل کلاه مالی  کار می کردند .


گیوه بافی و گیوه دوزی : این کار بیشتر مختص زنان بود و بیشتر با قلاب و سوزن و نخ چله رویه گیوه را می بافتند و به دست تخت زن می رساندند و از این راه کسب در آمد می کردند .



پالان دوزی : معمولا وسایل حمل ونقل اهالی و حتی بیشتر مردم در شهرها و دیار دیگر الاغ بود ، به جرات می توان گفت که در هر خانه یک الاغ یافت می شد . بالطبع  استفاده از این حیوان نیز مستلزم لوازم جانبی از قبیل پالان و غیره بود که افراد خاصی خبره درست کردن آن بودند ، و معمولا بخاطر رواج داشتن حمل ونقل با الاغ و نبودن وسیله نقلیه امروزی نیاز به افرادی برای دوختن پالان نیز بیشتر از مشاغل دیگر بود . و شاید بتوان گفت که در هر کوچه یک نفر به این کار اشتغال داشت و به فراخور حال برای اهال محل یا حتی محلات دیگر پالان دوزی می کرد و از این طریق روزگار می گذراند . شاید بتوان این گونه تصور کرد که اگر اکنون برای ماشین های زیادامروزه مکانیک نیاز باشد ، برای الاغ های فراوان آن روز هم همین قدر نیاز به این شغل بود .










 

رنگرزی : از آنجا که درقدیم مبادلات زیادی بین داخل و خارج محل وجود نداشت . مردم سعی در خودکفا کردن خود از هر طریقی می کردند ، قناعت اهل محل تا جایی بوده است که می توان گفت شاید از یک پیراهن یا شلوار کرباس چندین سال استفاده می کردند و هر ساله هم آن را بدست رنگرز می دادند تا برای سال نو آن را رنگ کند . برای همین افرادی هم کار رنگرزی را پیشه کرده بودند که در ابتدا کار رنگ کردن لباس های کرباس را بر عهده داشتند و بعد ها هم با رواج قالی بافی به رنگ کردن خامه هم پرداختند و همین بر رونق این کارافزود .

نجاری : نجارهای قدیم صنعتگران ماهری بودند . با چوب های که تصور نمی رفت از آنها بتوان استفاده مفید کرد کارهای خوب و جالبی ارائه می دادند .ساختن صندوق هایی برای نوعروسان بجای کمد امروزه یکی از کارهای آنها بود . نجارها ابتدا در کار ساختن کلون مهارت داشتند و همینطور ساختن ابزار و آلات کشاورزی از قبیل خیش و چون و واز وغیره که همگی ابزارهای مورد استفاده اهالی بود ید بیضایی داشتند . در این کار نیز با آمدن قالی آنها عقب نماندند و توانستند با ابتکارات خود دار قالی بسازند .

 

تخت کشی گیوه : لباسهای کرباس قدیم حتی بعد از پاره شدن هم مورد استفاده قرار می گرفت و عده ای با جمع آوری آنها و صابون مالی کردن و کوبیدن بوسیله مشته آهنی ، آن را چنان سفت و محکم می کردند که تا چند سال زیر پای مرد یا زنی قرار می گرفت و از بین نمی رفت .

نخ ریسی :  بیشتر زنان درخانه به نخ ریسی اشتغال داشتند و آن بیشتر از پشم گوسفند که تازه چیده شده بود با چرخ های دستی که نجارهای محل درست کرده بودند به این کار اشتغال داشتند و قسمتی از اقتصاد خانواده را می چرخاندند .

دروگری : درهمه خانه ها داس برای دروکردن وجود داشت و اهالی سعی می کردند خودشان کار درو زمینها را انجام دهند ولی زمانی که زمین هایشان زیاد بود و وقت برای چیدن آن ها کم ، مبادرت به گرفتن درو گر می کردند که بیشتر افراد محل نیز به این کار اشتغال داشتند و حتی به دهات اطراف نیز برای درو می رفتند .

گلیم بافی :  از پنبه ای که در بیشتر دشتها کاشته می شد عده ای گلیم می بافتند و از آنجا که هنوز قالی برای همه شناخته نشده بود گلیم تنها زیر اندازی بود که تقریبا همه اهالی از آن استفاده می کردند و برای این کار نیز مردانی بودند که به این کار مبادرت می ورزیدند .

نمد مالی  : زیر انداز گرم و نرم دیگری که رواج داشت نمد بود . و آن  از پشم گوسفند یا شتر تهیه می شد و بسیار نرم بود . علاوه بر زیر انداز از نمد برای تهیه " کولچه " که تمام بدن را می گرفت و از سرما حفظ می کرد نیز استفاده می شد .

دلاکی : عده ای بنام دلاک که تقریبا همه کاری انجام می دادند وجود داشتند . کارهای آنها از اصلاح سر گرفته تا تراشیدن ریش و ختنه کردن و کشیدن دندان ،  به عهده گرفتن مراسم عروسی ، عزا ، کفن و دفن . گرداندن مجالس ختم  ، را نیز برعهده داشتند و در بین مردم محل نیز احترامی خاص داشتند . مزد آنها سالی بود و در موقع خرمن از گندم برداشت شده به عنوان " خرانبره "  به آنها می دادند . 







حمامی گری : از آنجا که هیچکس درخانه حمام نداشت . درنتیجه شخصی هم می بایست کار اداره حمام را برعهده بگیرد و او می بایست آب حمام را هرطور شده گرم نگه دارد . که اول با آوردن هیزم از بیابان توسط او انجام می شد و بعدها هم تون حمام توسط نفت سیاه گرم می شد که معمولا علیرغم  آن حمامی ها از همه افراد جامعه سیاه تر بودند .

چادرشب بافی : دربعضی منازل زنها مبادرت به ایجاد کارگاه چادرشب بافی کرده بودند که " چالکالگاه " نامیده می شد . و تمام ابزارهای چوبی  آن هم توسط نجارهای محل ساخته می شد .

چوپانی : دامداری خود زاینده شغلی بنام چوپانی است . البته اهالی محل سعی در چوپانی کردن گوسفندان خود داشتند . ولی بودند افرادی که این کار را شغل دائم خود کرده بودند و عمری در این کار مانده بودند .و با دستمزد کم مبادرت به این کار می کردند .


کرباس بافی : علاوه بر چادرشب بافی که  بیشتر زنان در این کار وارد بودند ، کرباس نیز که وسایل اولیه تهیه لباس در آن زمان بود نیز زاییده دست همین زنان بود که در خانه تهیه می کردند .

قالی بافی :  بهترین و موثر ترین  کاری که می توان برای پشتوانه یک خانواده نام برد همین بافتن قالی بود که بیشتر دختران محل آموخته بودند و آن را پشتوانه خوبی برای هزینه زندگی می دانستند . شاید به جرات بتوان گفت که بیشتر اهالی بواسطه داشتن چند دختر که از صبح تا نیمه های شب به این کار اشتغال داشتند می توانستند گذران زندگی کنند . و پدر فقط آفتاب نشینی بود که به بذله گویی و تمسخر دیگران می پرداخت . از آنجا که  مدرسه یا جایگاهی برای درس خواندن پسران هم نبود تا چه رسد به دختران ، بنابراین کار قالی بافی را می توان یکی از شغل های مهم در چند دهه در این محل نام برد . به جرات می توان گفت اگر مردانی می توانستند حرفی برای زدن داشته باشند ، بواسطه همین قالی بافتن همسران یا دخترانشان بوده که توانستند با فروش آنها خودی نشان دهند . البته ناگفته نماند که بیشتر سود را واسطه های قالی در این میان می خوردند .


دامداری : ارزان بودن حشم در آن زمان و کم هزینه بودن نگهداری آن ، باعث شده بود خیلی از اهالی به این کار مبادرت ورزند و ابتدا با تهیه چند گوسفند و چرا دادن آنها در بیابانهای اطراف  توانستند گوشت مصرفی خانوار را تهیه کنند و بعد از چند سالی هم گوسفندانش را به گله ای تبدیل کند که آن خود سرمایه خوبی برای او و فرزندانش بود . بعدها شغل پسران او هم همین دامداری بود .


 

کشاورزی : کشاورزی درمحل را میتوان به کشاورزی خرده پا توصیف کرد . زیرا اهالی هرکدام تکه زمینهایی داشتند که فقط می توانست به زحمت جوابگوی خودشان برای یکسال باشد . به همین سبب نمی توان آنها را کشاورز نامید . اما برای گذران زندگی و فرار از فقر هرکس مجبور بود که با همان تکه های کوچک زمین خود ارزاق یکسال خود را تهیه کند و کج دارمریض زندگی را سپری کند .

آهنگری سنتی : الاغ و استر و گاهی اسب ، وسیله نقلیه و بار بری اهالی بشمار می رفت و بدیهی است که این وسیله نیز احتیاج به توجه داشت . آهنگران سنتی بیشتر نعلبندی می کردند (blacksmith)   . اما می توان گفت کارهای دیگری نیز مانند ساختن داس یابیل یا تیزکردن چاقو و یا ساختن آن نیز از کارهای دیگری است که آنها انجام می دادند .

کفاشی : کفاشی معمولا مختص دوختن گیوه بود و افراد زیادی به این کار اشتغال داشتند . از آنجا که پوست گاو در محل تهیه می شد و توسط خود کفاشها دباغی میشد و با آن گیوه درست می شد . عده ای نیز رویه گیوه تهیه می کردند . که  آن را نیز می توان شغلی برای تامین هزینه یک خانوار دانست .











پنبه زنی : این کار را باوسیله ای کمان مانند چوبی که زه روده ای به آن بسته شده بود و با وسیله ای گوشت کوب مانند که بر زه می کوبیدند انجام می شد و با این کار پنبه ها با لرزش زه زده می شدند . در هر محلی یک یا دو پنبه زن برای نو نوار کردن زیر اندازهای پنبه ای از قبیل تشک و لحاف  وجود داشت .










لحاف دوزی : از آنجا که لحافدوزی به ابزار زیادی نیاز ندارد . تنها مهارت در آن لازم است که افراد خاصی این مهارت را داشتند و تقریبا می توان گفت افراد زیادی این کار را می کردند . وتنها کارشان به لحاف ختم نمی شد بلکه  تشک و بالش و زیر اندازهای دیگر هم می دوختند .

جوراب ، دستکش و شال بافی : شخصی که این کار را می کرد شاید بتوان گفت که از ابتدای تهیه نخ تا اتمام کار ، همه را خودش انجام می داد . بدین صورت که از پشم گوسفند با دوک روزها نخ می تابید و بعد از آماده شدن و تابیدن نخ ها با قلاب شروع به بافتن دستکش یا جوراب و حتی شال می کرد . وجوراب ها ی کلفت و ضخیم آن زمان پاپوش خوبی برای زمستان بود .


مسگری و قلع کاری : یکی دیگر از کارهای رایج در فرهنگ و جامعه وزوان در قدیم مسگری بود که هنوز هم در مواردی این کار توسط استادان این فن انجام می شود . و با گذشت زمان و از بین رفتن ظروف مسی این کار هم رواج و رونق خود را از دست داده است .

 



 

گذشته وزوان :

سیل های بنیان کن .        معمولا وزوان در قدیم از دو مسیل مورد تهدید بود . یک مسیل همان رودخانه ایست که اکنون نیز در وسط شهر جریان دارد و مظهرآن ازآب رودخانه جوشقان شروع می شد و در ادامه از کنار میمه می گذشت ( اکنون وسط شهرمیمه قرار گرفته )  و بعد از عبور از دشتهای میمه و شمال وزوان همانطور که اکنون هم هست در وسط وزوان جریان می یافت و راه خود را به پایین ادامه می داد و در این مسیر هرچه سر راهش قرار می گرفت را با خود می برد . مسیل دیگر از رودخانه رباط شروع می شد و از پلی که اکنون زیرگذر مجاور مسجد امام رضا است عبور می کرد و راه خود را ازمسیری که اکنون میدان شهید قلی زاده است  از خیابان طالقانی به پایین ادامه می داد و از جایی که اکنون شهرداری قرار دارد با دو پیچش نود درجه  از خیابان پایین شهرداری به پایین می رفت و در قسمت سوراله به رودخانه قبلی می پیوست .. ناگفته نماند که درتمامی این مسیر سیلاب آنقدر دیواره های رودخانه را عمیق کرده بود که حتی عبور از این سو به آن سو با سختی ممکن بود. شاید علت آمدن و ماندگار شدن نیاکان ما به این محل نیز همین دو رودخانه بوده است که در قدیم پر آب بوده است و مردم هم در کناره های آن سکنی گزیدند . و کم کم باعث آبادانی این محل شدند .  

از آثاری که در قدیم از این دو مسیل بجا مانده ، دو عدد غور ( شترگلو ) یا ساختار سیفون مانندیست که مردم در قدیم برای عبور دادن آب کشاورزی ازیک سوی رودخانه به سوی دیگر ساخته اند . از آنجا که رودخانه جوی آب کشاورزی را قطع می کرد و امکان عبور آب وجود نداشت ، این طرح جالب را در قدیم ابداع کردند . یکی در میدان  قلی زاده قرار دارد که  آب از قسمت بالای رودخانه قدیمی  فرو می رفت و از قسمت پایین آن بیرون می آمد. و اکنون هم پا برجاست ولی از رودخانه خبری نیست. و دو تای دیگر در حدود دوکیلومتر بالاتر درمدخل رودخانه بزرگ است . با این توصیف می بینید که درقدیم وزوان کاملا درمعرض خطر سیلاب بوده و هیچ راه فراری هم برای اهالی وجود نداشت و در موقع آمدن سیل که معمولا از طرف شمال به جنوب جریان داشت  تمام مسیرهای فرار کاملا بسته بود وتمام مسیرها از شرق و غرب و شمال بسته می شد و این دو مسیل هم در جنوب وزوان در قسمت سوراله به هم می پیوست .و اهالی مجبور بودند تا فرونشستن سیل همانجا بمانند و با خطرات آن کنار بیایند. آنها از همین فرصت نیز استفاده می کردند و در بالا دست مسیر سیل را بعد از آرام شدن عوض می کردند و آن را به زمینهای کشاورزی هدایت می کردند . که اصطلاحا ( گشگن بالاگیر ) می گفتند  . آنطور که می گویند محله قدیم وزوان  همان دشت ده اسپی ( ده سفید ) می باشد . که شاید براثر همین سیلاب ویران شده باشد . و من آنطور که از بچگی به یاد دارم . زمانی که سیل می آمد . روز بعد من وجوان هایی که برای تحصیل از ته رودخانه به دبیرستان میمه می رفتیم خمره های بزرگی را دراین محل مشاهده می کردیم  که آب اطراف آن را شسته بود و هنوز صحیح و سالم برجای خود قرار داشت . البته از آنجایی که در قدیم هنوز پل های کنونی روی رودخانه وجود نداشت مردم نمی توانستند از این سوی رودخانه به سمت دیگر در موقع سیلاب به راحتی بروند و خیلی وقتها سیلاب هم برای مدتها طول می کشید . و به یاد دارم که جوان ترها افراد مسن و بچه ها را برای بردن به آن سوی آب کول می کردند  .


غور ( شتر گلو )










 

کارخانه برق :

شاید امروز نتوان تصور کرد که مردم قبل از آمدن برق چگونه زندگی می کردند . و عجیب  اینکه نمی دانستند یخچال چیست . رادیو ، تلویزیون و این همه وسایل امروزی که ما اکنون وابسته به آنیم . اولین کارخانه برق در وزوان درپشت محلی که اکنون بانک صادرات قرار دارد ساخته شد .در آن زمان این قسمت بیابان بود و شاید به خاطر اینکه سر و صدای موتور برق مزاحمت ایجاد نکند آن را در آنجا بنا کردند و آن چیزی شبیه کلبه  خشت و گلی بود که دروسط دشتها نمایان بود . ابتدا چیزی حدود چهل یا پنجاه خانوار را برق می داد . وهمه اهالی را دربر نمی گرفت . آن هم از طریق تیرهای زمخت و سیم های نازک که  افت جریان داشت و حتی یک لامپ را هم نمی توانست روشن کند . و در ابتدای شب که همه  لامپ های خانه ها را روشن می کردند چیزی مانند شمع بود و فقط سرخی لامپ مشخص بود . بعد از گذشت ساعتی از شب که خیلی ها می خوابیدند و تعداد لامپ های روشن کم می شد کمی بهتر می شد . معمولا کارخانه برق از اول شب شروع به کار می کرد و تا ساعت دوازده شب روشن بود و قبل از خاموش شدن هم یک بار برق ها خاموش و روشن می شد تا اخطاری باشد برای کسانی که شب نشینی بودند  و بعد از پنج دقیقه کلا خاموش می شد . بعدها با زیاد شدن مشترکین ، کارخانه بزرگ تری هم اضافه شد .اما طبق معمول از نیروی برق فقط برای روشن نگه داشتن خانه استفاده می شد .

 

باغ های قدیم وزوان

باغ های وزوان را معمولا باغ های انگور تشکیل می داد و در هر باغی به فراخور حال چند درخت  میوه از قبیل زرد آلو ، سیب ، بادام ، و اغلب گلابی وجود داشت . شاید بتوان گفت که این  باغات تنها می توانست جوابگوی صاحب باغ برای تهیه انگور در فصل تابستان یا اوایل پاییز باشد . تمام باغات با دیوارهای گلی محصور بود و در فصول میوه دهی معمولا باغبان برای نگهبانی از آنها گماشته می شد . این باغات در قسمت شمال  و غرب  محل قرار داشت . که اکنون همان طور که در تصویر مشاهده می شود همگی به دشت صافی تبدیل شده است .











 

دشت ها و مزرعه های وزوان :

لورک levark، باغچه عسگر baghche asgar، غلامیزه ghelamiza، باغستون baghestun، سوراله surala، راوندیه ravandie، سراوچهsarouche  ، گوکش gowkosh، مرغوا  morghova ، نیله niela ، اوجاره   oujara ، گرمون  gormon، میون دشت  miondasht ,   پیسرقلعه peisar ghalaa

ددونه ( daduna)  بخته ( bakhta)    گذرکار(gezarkar)    سرمهور ( sarmohur )     رزا (raza)     کنار روخونه (kenar rukhuna)   صیاقت (siaghat)    اسبناق جاره (esbenaghjare)



 

آسیاب های آبی

آب قنات وزوان در قدیم آنقدر بوده است که بخوبی می توانسته سنگ بزرگ آسیاب را به گردش در آورد .درگویش وزوانی به آسیاب (آر) می گویند . تا جایی که من بیاد دارم خرابه های چندین آسیاب آبی در محل بود . درقسمت شمال  بین دشتهای وزوان و میمه نزدیک مظهر قنات که ( آر بالا ) می گفتند و کمی پایین تر از آن نیز یکی دیگر بود که شاید هنوز هم خرابه هایش باقی باشد (آرعلی). در پایین محل یعنی جایی که اکنون فلکه قاسم آباد وجود دارد نیز آسیابی با نام ( آر رئیس ) قرار داشت . در وسط شهر در قسمت بالایی خیابان حافظ نزدیک مسجد عرب قدیم هم یک آسیاب (آرکاسه) وجود داشت . و یکی دیگر هم در بین دهنه  چاه های   قنات  ونداده   ( آر غورغوره) در محلی که قلعه گبرها نام داشت وجود داشت  . درمظهر قناتی که از وسط باغ ها می گذشت نیز آسیابی بنام ( آر چالمشته )  قرار داشت که اکنون جایش را استخر بزرگ  آبی گرفته است .

 

اولین دبستان وزوان

مدرسه هدایت وزوان . سردری با درچوبی و دیوارهای گلی داشت  که به حیاط بزرگی منتهی می شد درجنوب آن مسیل رودخانه ای بود که در آنسوی آن بجز ساختمان قلعه چیز دیگری دیده نمی شد و بجز دشت سوراله  هیچ ساختمانی در جلو آن خود نمایی نمی کرد. و در قسمت غربی حیاط اطاقهایی به ردیف قرار داشت ،  و بعد از پیمودن مسافتی درحیاط و بالا رفتن از چند پله  به  حیاط کوچکتری که حوض عمیق و بزرگ استخر مانند ی در وسط آن بود منتهی می شد که در سه طرف با همان اطاقها و کلاسها محصور شده بود . بطوری که در آن زمان جای مناسبی برای  تحصیل محسوب می شد . و تعداد کلاسها نیز برای فرزندان اهالی بزرگ وکافی بود تاجایی که حتی از اطراف و اکناف نیز برای تحصیل به این مدرسه می آمدند .تا آنجا که من شنیدم  ساختمان آن صرفا برای ماندن سربازان دوره رضاشاهی و نگهداری اسبهایشان  ساخته شده بود .البته اهالی چنانجه بیاد دارند چنین چیزی را منکر می شوند . شاید وجود همان حوض بزرگ و وجود اطاق های پایین دست حیاط گویای صحت این مورد باشد  .

این عکس قدیمی نمای بیرونی دبستان می باشد که جایش اینک ساختمان شهرداری قرار دارد .( باتشکر از استاد عزیز آقای حسین طاحونه در ارائه عکس ها )



 و این هم اولین کلاس اکابر مخصوص دختران










دبستان هدایت وزوان سال 1346

شخص ایستاده : آقای نورالهی (معلم)
نشسته ها به ترتیب :
ردیف اول (از پایین) از راست به چپ:
آقایان [قربانعلی دوستعلی - حسنعلی نقیان - باتقوا - محمد علی رسولی - حسنعلی خانعلی - آقای مصنوعی - حسن صمدیان - محمدعلی واحد - آقای مغفرت ]

ردیف دوم (از پایین) از راست به چپ:
آقایان [حسن فتحیان - اکبر آقاصی - محمدعلی ولی - محمد نقیان - رضا سالم - تیمور سلیمان - رمضانعلی مصنوعی - مرتضی زینلی - جعفر شعبانی - محمد مصنوعی و آقای ثابتی]

ردیف سوم (از راست به چپ)
آقایان [محمد نان آور - علیجان یوسف زاد - منوچهر پاکزاد - علیجان لازمی - محمدعلی باصفا - اکبر تطر - احقاقی - حسنعلی بخشنده - مظاهر دیانی]

ردیف آخر (از راست به چپ):
آقایان [ رضا خوشفطرت - رمضانعلی صمدیان - قربانعلی احقاقی - امام قلی قلی زاده - حسنقلی باصفا - کیهان پور - وهاب - باصفا - ابوالفضل صمدیان - احقاقی ]

با تشکر از آقای اکبر آقاصی بابت ارسال عکس

--------------------------------------




قلعه ها :

سه قلعه که هنوز هم  آثار آن برجاست در وزوان وجود داشته است . زمانی که نا امنی بوده است ، مردم  قبل از غروب آفتاب به قلعه ها پناه می بردند و در آنجا بسر می بردند . این قلعه ها دارای درهای محکم و برج و باروهای استوار بوده که آنها را از هجوم راهزنان مصون نگاه می داشته . قلعه دهنو ، قلعه محله بالا و قلعه ای که اکنون هم پا برجاست و بنام قلعه اعظمی ها معروف است .

به دور هریک از این قلعه ها خندق های عمیقی کنده بودند که حتی تا  سه دهه قبل خندق قلعه دهنو هنوز هم در زمستان پر از آب می شد . شاید وزوان قدیم را بتوان در این سه قلعه خلاصه کرد زیرا به خاطر نا امنی ،  کسی جرات ساختن خانه دربیرون از آنها نمی کرد .تصور من در این است که قلعه محله بالا را می توان کل محوطه وزوان قدیم درنظر گرفت .زیرا آن گونه که من به یاد دارم حدود سی سال قبل از این و بیشتر ،هنوز برج و باروها در هریک از دروازه ها دیده می شد و دیوارهای بلند محصور کننده کل محله بالا را بیاد دارم . شاید هم همین دو مسیل  رودخانه با دیواره های بلند در شرق و غرب  محله بالا ، مانند خندقی نقش محافظت  از محل را هم داشتند . 










این عکس نمایی از قلعه دهنو درسال 1338 می باشد .
و حالا مقایسه کنید . 54 سال بعد . سال 1392 همین محل





       



































--------------------------------------------------------------------------------


بررسی ساختار ارگاتیو در گویش وزوان و ابیانه .

" پایان نامه "
.
برای دانلود و دریافت فایل   اینجا    را کلیک کنید .

------------------------------------------------------------------------------


بررسی تطبیقی و تاریخی ساخت فعل ارگاتیو در گویش

 های اردکانی ، دشتی ، دشتکی ، لاری و کلیمیان یزد .


برای دانلود و دریافت فایل  اینجا   را کلیک کنید

      


          
   -------------------------------------------------------------------------



        


مقایسه لهجه و گویش وزوان با گویش یزدی و کرمانی

گويش "به‌دينان" يكي از گويش‌هاي مركزي ايران است كه "به‌دينان" (= مردم نيك‌دين)، يعني زرتشتياني كه در يزد و كرمان و شهرك‌ها و روستاهاي پيرامون آن زندگي مي‌كنند، يا از آن منطقه آمده‌اند، بدان سخن مي‌گويند. اين گويش را خود به‌دينان "دري" مي‌خوانند و ديگران "گبري" (gawr در گويش به‌دينان ="مرد زرتشتي"؛ gabr در فارسي ="كافر، آتش‌پرست").
اين گويش عضوي از زنجيره‌ي گويش‌هاي مركزي ايران است اما تأثيراتي را نيز از ديگر گروه‌هاي گويشي نشان مي‌دهد، و بيش‌تر شبيه به گويش يهودي يزد و كرمان است، هر چند از اين گويش جدا و متمايز است. در گويش به‌دينان، به سبب دچار شدن به فرايند يك‌نواخت سازي متناسب با تأثيرات زبان فارسي، يا به طور مستقيم‌تر، گويش محلي جمعيت مسلمان، تفاوت‌هايي در واژگان و همه‌ي سطوح دستور زبان آن پديد آمده است. در عين حال، اين گويش دچار تغييرات تدريجي فزاينده‌اي است، و در ميان مهاجراني كه به مراكز شهري بزرگ در غرب، و هند، رفته‌اند، رو به نابودي.
تا سال 1975 حدود 25 هزار زرتشتي در ايران وجود داشت كه 19 هزار تن از آنان در تهران، و كمابيش 4 هزار نفر در يزد و پيرامون آن زندگي مي‌كردند. تا اواسط دهه‌ي 1980، جمعيت زرتشتيان به كم‌تر از 20 هزار نفر كاهش يافت و عملاً از اين شمار، كسي در كرمان باقي نماند (G. Windfuhr, EIr. IV:105).
گويش به‌دينان به طور كلي به دو گروه كرماني و يزدي تقسيم مي‌شود، كه در ادامه با برخي مشخصات آن آشنا مي‌شويد (aa = آ، x = خ):
كرماني: vaaj / يزدي: voj = گفتن   وزوانی : واج
كرماني: zomaad / يزدي: zomod = داماد   وزوانی : زوماد
كرماني: saba / يزدي: sva = سگ
كرماني - يزدي: z(o)van = زبان     وزوانی : زوبون
كرماني: xow / يزدي: xarm = خواب    وزوانی : خو
كرماني: po(o)rer / يزدي: po(o)r = پسر    وزوانی : پور
كرماني: doter / يزدي: dot = دختر        وزوانی : دت
كرماني: chu / يزدي: chuv = چوب        وزوانی : چو
كرماني: cham / يزدي: chem = چشم      وزوانی : چم
كرماني - يزدي: dasht = دست
كرماني: yen = زن
كرماني: aaw / يزدي: wow = آب         وزوانی : او
كرماني - يزدي: gosh = گوش
كرماني: braar / يزدي: d(e)ver = برادر            وزوانی : دده
كرماني: estaare / يزدي: sora = ستاره     وزوانی : استاره
كرماني: pedar / يزدي: bder = پدر
كرماني: keda / يزدي: xda = خانه       وزوانی : کیه
+ ضماير:
me = من / ta = تو / in = او / mo = ما / suma = شما / iye = ايشان
+ جملات:
az yoga-sh e belend sho (از جاي‌اش بلند شد).
Osh-vot (او گفت).        وزوانی : او اشوات
Eze sho-e (من ديروز رفتم).      : هزه بشوین
Mo sha shinod-im (مي‌توانيم بشنويم).
Miye ke-n-it (كي هستيد؟).















 زبان دری ( زرتشتی)

ساختار (structure )  زبان دری(زرتشتی)
زبان دری 'گویش خاص درباریان ساسانی بوده است که با آن کتابت می کردند وسخن می راندند.این زبان با اندک دگرگونی در میان جامعه  زرتشتی حفظ شده و لهجه های زیادی گرفته است . دری گونه ای از زبان دری نوین نیست بلکه مادر این زبان  است . شباهت های افعال و حتی صرف آنها  در این زبان را با گویش وزوان می توان به وضوح مشاهده کرد . دراینجا نیز مثالی از قعل رفتن ( شوین ) را مشاهده می کنید که خیلی شباهت با گویش ما دارد .


(  A بزرگ نمایان گر الف است و a نمایانگر حرف پیشرو(فتحه) است )


1)گونه های فعل

الف) فعل های ماضی
ماضی ساده:
رفتم : shoe رفتیم : shoim
رفتی : shoi رفتید : shzid
رفت : shza رفتند : shzen

*************************************

ماضی استمراری :
می رفتم : she می رفتیم : shozim
می رفتی : shzi می رفتید : shzan
می رفت : shza می رفتند : shzen
***********************************
ماضی نقلی :
رفته ام : shzae رفته ایم: shozyim
رفته ای : shzai رفته اید : shzan
رفته : shzaha رفته اند : shzen

*************************************

ماضی بعید:
رفته بودم :sheza boe رفته بودیم : sheza boim
رفته بودی: shza boi رفته بودید : sheza boie
رفته بود: shza bo رفته بودند : sheza boen

*************************************


ب) فعل مضارع
مضارع ساده :
می روم : she می رویم : shim
می روی : shi می روید : shid
می رود : shoot می روند : shen

*************************************

مضارع التزامی :
بروم :veshe برویم : veshim
بروی: veshi بروید : veshit
برود : veshoot بروند : veshen

**************************************
ج) آینده :
خواهم رفت : mau veshe خواهیم رفت : mau veshim
خواهی رفت : dau veshe خواهید رفت : dau veshit
خواهد رفت : shau veshoot خواهند رفت : shau veshen

**************************************
د) نفی :
نروم : nashe نرویم: nashim
نروی : nashu نروید : nashid
نرود : na shoot نروند : nashen

*************************************

2) ضمایر
الف ) ضمایر جدا
من : me ما : mo
تو: tA شما: shmo
او: in ایشان: ishun/iye

*************************************
ب ) ضمایر پیوسته
(با توجه به واژه دست dAsht)
دستم : dAsht om دست مان : dAsht mo
دست ات: dAsht ood دست تان :dAsht sho
دست اش: dAsht osh دست شان : dAsht unsho

**************************************
3) اشاره
این : mooe آن : ooe
این ها : miye آن ها : eeye





گزارش تخلف
بعدی